کاور
سید سعید حسینی

سید سعید حسینی

داستان هیجان‌انگیز یک تولیدکنندۀ عسل طبیعی که به تازگی به خانواده...

ممکنه رس ببنده
خرید عسل فرفیون

بیوگرافی سید سعید حسینی

داستان هیجان‌انگیز یک تولیدکنندۀ عسل طبیعی که به تازگی به خانواده کشمون پیوستن.

 به عنوان دانشجویی علاقه‌مند و کنجکاو، با طی کردن یک مسیر تحصیلی و شغلی

متفاوت، از مهندسی برق در دانشگاه صنعت نفت و دکتری علوم انسانی در دانشگاه تهران، به زنبورداری در کردستان رسیدن!

 

از میان یک خانوادۀ پرجمعیت

من، سید سعید حسینی، هفتمین فرزند یک خانوادۀ پرجمعیت از یک شهر نقلیِ دور و مرزی در کردستان به نام مریوان هستم. در سال 1390 به عنوان اولین دانشجوی

خاندان پدری و مادری و همانند بسیاری از هم‌کلاسی‌های دبیرستان نمونۀ دولتی

فرزانگانِ مریوان، به امیدهای بعضاً خنده‌داری چون دانشمند شدن و پر کردن

کوله‌بارهای علم و فتح قله‌های دانش و فناوری و از این قبیل موارد، و البته دست یافتن به شغلی نسبتاً مناسب، وارد دانشگاه صنعت نفت شدم و در مهندسی برق و گرایش سیستم‌های کنترل، به تحصیل پرداختم.

 

این انتخاب، نخستین تجربۀ من در تکاپوهای دانشگاهیم بود. بنا به مجموعه‌ای از

دلایل ـ که در این‌جا فرصت بیان آن‌ها نیست ـ منِ علاقه‌مند به تاریخ گذشتگان و

سرگذشت تمدن بشری، نمی‌تونستم چندان با فضای خاص صنعت نفت و مکانیزم‌های

گاه غیراخلاقی روابط کاری و ارباب ـ کارمندی آن، ارتباط برقرار کنم. نهایتاً بعد از

دانش‌آموخته شدن و موفق نشدن در کسب امریۀ وزارت نفت و سازمان فنی‌وحرفه‌ای

و برخی ارگان‌های دولتی دیگر، پیگیر پاره‌ای علاقه‌مندی‌های مطالعاتی‌ام شدم و به

همین منظور، تحصیلات تکمیلی‌ام رو در علوم انسانی و مشخصاً در رشتۀ تاریخ و

تمدن ملل اسلامی پی گرفتم. دورۀ کارشناسی ارشد رو در سال 1397 در دانشگاه شهید

بهشتی به پایان رسوندم و در همان سال، مقطع دکتری رو در دانشگاه تهران آغاز کردم.

آغاز دورۀ تحصیلی دکتری همان و پی بردن به این اشتباه اساسی که من نتوانسته‌ام

«کار و درس» رو با یکدیگر پیش ببرم و اکنون در دورۀ دکتری بیکار هستم و تنها باید

بر خرده‌درآمدهای کار دانشجویی و ترجمه و پژوهش و از این قبیل موارد متکی باشم،

همان! بنابراین دغدغۀ اصلی‌ام به جای رسالۀ دکتری و پژوهش در دل تاریخ و یافتن

سرنخ‌هایی از برخی چالش‌های امروز در پس پردۀ رویدادهای گذشته، کسب درآمد و

 

یافتن شغلی آن‌قدر مناسب شد که مرا از فعالیت‌های آکادمیکم نیندازد و نیازهای

ابتدایی برای تشکیل یک زندگی مستقل فراهم کنه.

از همان ابتدای دورۀ دکتری، وارد فرآیندهایی در درآمدزایی و مشخصاً بازاریابی

شبکه‌ای خدمات‌محور و بعداً ارزهای رمزنگاری‌شده شدم. با این حال، چون دارای

تجربۀ درخور در آن زمنیه‌ها نبودم، از اساس اشتباه درآمدند و نه‌تنها خود موفق نشدم،

بلکه باعث مایه‌هایی از حس ناخوشایند شکست در برخی دوستان و همکاران دیگر نیز

ـ که به امید و اعتبار من به آن مجموعه‌ها پیوسته بودند ـ شدم. هم‌چون مارگزیده‌ای از

فعالیت‌های اقتصادی، در عین آن‌که در جست‌وجوی شغلی دیگر بودم، اندکی پا پس

کشیده و به درآمدهایی حداقلی از ناحیۀ انجام پژوهش‌ها و نوشتن کتاب و از این قبیل

موارد، اکتفا کردم.

ویروس کرونا از چین و ورود آن به ایران و تعطیلی دانشگاه‌ها و خوابگاه‌ها در

زمستان 1398، این توفیق اجباری حاصل شد که به شهرستان بازگشته و مدت زیادی

رو به دور از فضای درسی و دانشگاهی، به فعالیت‌های باقی‌ماندۀ خود بپردازم.

وضعیت پیش‌آمده در سایۀ کرونا، برای من هم‌چون فرصتی بود تا انواع کسب‌وکارها

رو ارزیابی کرده و این بار به جای جستن شغل و انجام کار برای دیگران، هر چند

لنگ‌لنگان، ولی به سمت کارآفرینی پیش بروم. در این میان همراه با برادرم زنبورداری رو شروع کردم که نقطه عطفی در زندگی من شد.

whatsapp